درباره وبلاگ


این وبسایت در تاریخ 17/3/1387 تاسیس شده است. موضوعات این وبلاگ عبارتند از تاريخ افغانستان.ورزش افغانستان جغرافياي افغانستان.آب وهواي افغانستان.توضیح کامل درباره ی قوم های افغانستان. آثارباستاني افغانستان اقتصاد افغانستان.عكس هاي از افغانستان وديگرمناطق آن دانلود جديدترين آهنگ هاي افغاني وغيره........



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 74
بازدید ماه : 216
بازدید کل : 24297
تعداد مطالب : 180
تعداد نظرات : 27159
تعداد آنلاین : 4

.::: وبسایت تخصصي افغانستان:::.
موضوعات این وبسایت تاریخ.قرهنگ.جغرافیا.اقوام افغانستان وتمام مسائل مربوط به افغانستان هست.
سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : مصطفی سعیدی
سينماى افغانستان
 
بدالملک شفیعی
عبدالملک شفيعى، کارگردان

اولين فیلم افغانی درسال ١٩٤٩ در هندوستان ساخته شد و بعد از آن مراكزی برای نمايش فيلم های هندی درشهر كابل به وجود آمد. اما با ايجاد مركزسينمايی « افغان فلم » درسال ١٩٦٦ بود که تولید فیلم در افغانستان باهمكاری دولت آمريكا آغاز شد.

بعد از تأسيس "افغان فلم" به عنوان يك مركز دولتی، فيلمسازان آماتور افغانستان به توليد فيلم های مستند و گزارشی روی آوردند.

سيستم فيلمبرداری، نگاتيف و اکثرا به صورت شانزده ملی متری بود و فیلم ها برای ظهور، چاپ و دیگر کارهای لابراتواری به هند، انگلستان وشوروی سابق فرستاده می شدند.

کمک های دولت آمريکا به صنعت درحال تکوين سينمای افغانستان در زمان کودتای کمونيستی سال ١٩٧٨ کاملا قطع شد. اما تجربۀ ساخت فيلم های مستند خبری، جسارت اين را به جوانان فيلمساز افغان داد تا در فضای انقلابی حاکم بر افغانستان آن روز، دست به دوربين ببرند.

دراين دوران بود که کمک اتحاد شوروی جای کمک های آمريکا را گرفت و فيلمسازان افغان سعی کردند فيلم های تبليغاتی در تبلیغ انقلاب ثور (ارديبهشت) بسازند.

کمک شوروی ها در توليد فيلم مشترک 'تابستان های داغ کابل'  نمود بيرونی به خود گرفت- فيلمی که قصۀ آن حکايت ورود تخصص و کمک از اتحاد شوروی به افغانستان بود.

قصۀ فيلم دربارۀ يک پرفسورروسی است که درجنگ جهانی دوم حضورداشته است و اکنون به همراه دو جوان آموزش ديدۀ افغان درمسکو، برای طبابت سربازان درحال جنگ با عوامل آمريکا و پاکستان يا همان مجاهدين امروز، به کابل می آيند و درشفاخانه (بيمارستان) چهارصد بستر كابل مشغول به کارمی شوند.

كمك شوروی در زيرساخت های سينمای افغانستان نيز تازه درحال شكل گيری بود كه به دليل ازدياد جنگ به سرانجام نرسيد. دراين زمينه مى توان از طرح ايجاد شهرك سينمايى با ظرفيت چندين استديو، لابراتوار، كتابخانه و بخشهاى آموزشي نام برد كه اكنون ماكت آن در دفتر رياست افغان فلم موجوداست.

 



ادامه مطلب ...


سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : مصطفی سعیدی
 
ناشران افغانستاني در ایران
 
 

در طول سی سالی که مردم افغانستان بطور وسیع در ایران زیسته اند، فعالیت آنها در دو عرصه چشمگیرتر بوده است: کار ساختمانی و كار فرهنگ. در واقع پناهندگان افغان یا از اعماق جامعه آمده اند یا از سرزمین شعر و داستان و ادب و فرهنگ. آمدن اهل فرهنگ افغانستان به ایران به خاطر زبان و فرهنگ مشترک امری طبیعی بود.

به نظر بسیاری، اهل فرهنگ افغانستان از سرزمین دیگری نیامده اند، در سرزمین خود از یک جا به جای دیگر کوچیده اند. در تمام طول تاریخ نیز چنین بوده است. شاعران و نویسندگان زبان فارسی یا در سرزمین کنونی افغانستان می زیستند یا در جغرافیای امروزی ایران.

در گذشته کسی شناسنامه و کارت هویت ملی نمی خواست. همین نزدیکی فرهنگی  سبب شد که علی رغم مشکلات بسیار، مولفان و نویسندگان افغان پس از آمدن به ایران نقش فرهنگی فعالی داشته باشند و در بدنه نشرو ادبیات شعر و داستانی ایران جایی در خور برای خود بازکنند.

برای نمونه می توان از مجموعه داستان 'در گریز گم می شویم' محمد آصف سلطان زاده یاد کرد که چند سال پیش برندۀ جایزه شد  یا از 'انجیرهای سرخ مزار' محمد حسین محمدی. حیف شد که سلطان زاده از ایران رفت و مقیم سوئد شد.

پاره ای دیگر از اهل فرهنگ افغان هم راه مهاجرت اروپا را در پیش گرفتند یا ناگزیر بدان تن دادند. با وجود این هنوز می توان یقین داشت که افغان ها از این پس، بخش مهمی از تولید کنندگان فرهنگ ایران خواهند ماند. از چند سال پیش به این سو، هر سال نوشتۀ یکی از نویسندگان افغان به دلایلی گل می کند و جایزه می گیرد.

جنگ در افغانستان هر مقدار هزینه روی دست ایرانیان گذاشته باشد، این فایده را هم داشته است که یک ژانر ادبی تازه در ایران به وجود آورد. ژانری که مخاطبان خود را یافته، رنگ خود بر ادب ایران زده، به بخشی از ادبیات امروز ایران بدل شده و دیگر از عرصۀ فرهنگ ایران زدودنی نیست.

پیش از این ايرانى ها با افغان ها مانند همسایگان دیگر خود زندگی می كردند. همسایگانی که هیچ خویشاوندی با یکدیگر ندارند. اما جنگ و پناهندگی افغان ها به ایران بار دیگر آن خویشاوندی تاریخی را مستقر کرد.

نه تنها در عرصۀ شعر و داستان که افغان های با فرهنگ در چند ده سال اخیر، در زمینۀ مطبوعات نیز الگوهای درخشانی از خود به یادگار گذاشته اند. مجله 'درّ دری' که توسط گروهی از کارگزاران فرهنگ افغان در ایران منتشر می شد، حقیقتا الگویی بود که بسیاری از ایرانیان اهل فرهنگ نیز می توانستند از سطح فکری و زبانی آن تقلید کنند.

کار نشر،عرصۀ دیگری از فرهنگ است که افغان ها در آن فعالند. با رشد نسل دوم و سوم مهاجران افغان، حضورشان نیز در عرصۀ فرهنگ و نشر چشمگیرتر شد.  یکی از کسانی که از پیشگامان کار نشر در میان افغان ها درایران است محمد ابراهیم شریعتی است. او که کار نشر را در دهۀ هفتاد در تهران دایر کرد، خود را از نظر فرهنگی ازهر ایرانی، ایرانی تر می داند.

بازار نشر افغان‌هاى مقيم ايران را مى توان به سه دوره بخش كرد:
١. در دهه ٦٠  انتشاراتى مانند ترانه در مشهد و سبحان در قم به شكل پراكنده آثاری را منتشر مى‌كردند.
٢.  با شروع دهۀ ٧٠  به کمک حوزه هنرى تهران (سوره مهر) زمينه اى برای رشد نویسندگان مهیا شد که به نشر اشعار ابوطالب مظفرى، محمد كاظم كاظمى، داستان های اسحاق شجاعى و خاطرات حمزه  واعظى منجر شد.
٣. از اواخر دهۀ ٧٠ با آغازکار انتشارات عرفان،  نشرآثار نویسندگان افغان در ايران وارد مرحله جديدى شد.
از نظر موضوعي نيزمی توان گفت که  آثار منتشره افغان ها دردهه ٦٠ باشعر آغازشد، و بعد دردهه ٧٠ به سوی داستان رفت که هنوزهم ادامه دارد.

شاید بتوان جواد خاوری، علی پیام، اسحاق شجاعی و محمد حسين محمدى را از موفق‌ترين چهره هاى  حوزه ادبيات داستاني شمرد. مجموعه داستان 'انجیر های سرخ مزار'  نوشته  محمد حسین محمدی سال گذشته موفق شد جایزه داستانی گلشیری را از آن خود کند.

محمدكاظم‌كاظمى يكى از شاعران و نويسندگان برجسته افغان در ايران می گوید: " در حوزۀ توليدات فرهنگى بيشترين درخشش مهاجران افغان در زمينۀ شعر و قصه بوده است. همان طور كه به صورت نمونه در بسياري از جشنواره‌ها مى ‌توانيد حضور نويسندگان و شاعران افغان را ببينيد كه حتى برخى از آنها توانسته‌اند مقام‌هاى كشورى كسب كنند."

كاظمي چاپ مجله‌ها را يكى از بهترين راه هاى پيشرفت مى‌داند : " ما حدود پنجاه عنوان مجله در دهه‌هاى شصت و هفتاد در زمينه‌هاى مختلف منتشر مى‌كرديم كه با خاتمه يافتن جنگ در افغانستان تعداد بسيارى از آنان به داخل کشور منتقل شدند و در حال حاضر شايد بتوان از نشريه " در درى" كه اخيرا با نام "خط سوم" منتشر مى‌شود، به عنوان يكى از معروف‌ترين آنها  نام برد.  شايد اين يكى از مهم‌ترين راه هاى پيشرفت ما بود".

در کنار شعر و داستان، این را هم باید افزود که بسیاری از نویسندگان افغان درایران، در دهه ٨٠ به کارهای فکری پرداختند و در زمینه نو اندیشی دینی، سنت و مدرنیته، دموکراسی و حقوق بشر آثار ارزنده ای تولید کردند. این نویسندگان و همفکرانشان در سال هاى اخير پیشگام جنبش نوین فکری و ادبی افغانستان شده اند. 

حرف هاى ابراهيم شريعتى، مؤسس و مدير نشر عرفان، را در گزارش مصور اين صفحه ببينيد.



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : مصطفی سعیدی

هرات، شهر کتاب و هنر
 

 

 مسافری که کو به کو به دنبال کتابی از محمد مجتهد شبستری، یکی  از اندیشمندان معاصر ایران، می گشت  گذارش به شهر هرات افتاد.  وارد یکی از کتابفروشی ها در نزدیکی مسجد جامع هرات شد. جوانی را دید که در کتابفروشی اش و درمیان صد ها جلد کتابی که برای فروش گذاشته، غرق در خواندن کتابی است.

مسافر پس از نگاه به کتاب ها از کتابفروش پرسید که کدام کتاب را دارید؟ کتابفروش سرش را بلند کرد و در پاسخ گفت که تنها یک نسخه. از قضا کتاب روی دست فروشنده همانی بود که مسافر ما دنبالش می گشت. سراسیمه پرسید: "قیمت این کتاب چند است؟" فروشنده گفت: " تنها نسخه ای که دارم همین است و این هم فروشی نیست. چون خودم دارم می خوانمش." مسافر که حدیث عشق هراتی ها به کتاب و کتاب خوانی را شنیده بود، خودش واقعیت آن را لمس کرد.

شاید شوق و ولع مردم هرات به کتابخوانی در گذشته پربار فرهنگی این منطقه ریشه دارد که به هزاران سال پیش برمی گردد. در عهد هخامنشیان به این منطقه "هریوا" می گفتند و بن واژه آن برگرفته از نام رود "هری" است که در زبان ایرانی باستان به معنای "تیز و شتابان" است.

هرودت، پدر تاریخ یونانی، از وادی بارور هرات به عنوان "سبد نان آسیای میانه" نام می برد. چه پیش از اسلام و چه بعد از آن هرات از مراکز علم و فرهنگ و قدرت در منطقه بوده است. بعد از ورود اسلام چهره های برجسته ای چون خواجه عبدالله انصاری، عبدالرحمان جامی، علیشیر نوایی، شاه عباس صفوی، ملکه گوهرشاد، کمال الدین بهزاد و بسیاری دیگر در این شهر زاده و پرورده شده اند.

هرات روزهای ما، به مانند همه دیگر شهرهای افغانستان، در حال بیرون آمدن از زیر گرد و غبار جنگ های طولانی است. با وجود این، در هیچ شهر دیگر افغانستان نمی توان این همه دکان و فروشگاه های کتاب، کتاب خانه ها و مردم مشتاق کتاب خوانی را دید.

حتا در سال های تاریک سلطه طالبان که تحصیل زنان و دختران ممنوع بود، زن ها در هرات به طور زیرزمینی تحصیل و تدریس می کردند و حتا گواهی نامه انتقال از یک کلاس به کلاس دیگر را صادر می کردند.

با وجود این، درصد بالای بی سوادی (بر اساس برخی آمار: نزدیک به هفتاد درصد جمعیت بالای پانزده سال) و فقر، از عوامل عمده این حقیقت تلخ است که افغانستانی ها از جمله ملت های کم خوان جهان به شمار می آیند.

آمار قابل استنادی از میزان کتابخوانی در سال های بحرانی افغانستان وجود ندارد، همچنان که در حال حاضر نیز بیشتر آمار، برآوردی است؛ اما شاید تعجب کنید اگر گفته شود در دوره طالبان - که بسیاری از مردم افغانستان آن را سیاه ترین فصل تاریخ کشور خود می دانند - کتابخوانی، بیشتر در میان افغانستانی ها رواج داشت.

کتاب و دیگر هیچ

در آن دوره، حوزه سرگرمی های مردم افغانستان، به ویژه جوانان، بسیار محدود بود. طالبان فعالیت تمام رسانه های دیداری را ممنوع اعلام کرده و رسانه های شنیداری را در کنترل خود داشتند.

موسیقی در آن دوره حرام پنداشته می شد و از فعالیت سینماها و سالن های نمایش تئاتر هم جلوگیری می شد. حتی روزنامه ها و مجلات هم، باید بدون عکس چاپ می شد. طالبان اینترنت را نیز پیش از اینکه نامی از آن به گوش افغان ها برسد، به دلیل اینکه توان کنترل آن را نداشتند، ممنوع کردند.

در چنین وضعیتی، کتاب در ردیف سرگرمی های معدود جامعه قرار داشت. زنان و دخترانی که از کار و فعالیت اجتماعی، و مهم تر از آن از تحصیل بازمانده و خانه نشین شده بودند، مردانی که به فعالیت های اقتصادی، از جمله کار در بازار و فروشندگی مشغول بودند و پسران دانش آموز که موضوعات تحصیلی آنها، از سوی حاکمان جامعه، بیشتر به مضامین دینی محدود شده بود، اوقات فراغت خود را با کتاب می گذراندند.

البته، ناگفته نباید گذاشت که کمیت کتابخوانی در آن دوره، اگرچه در اثر جبر زمان گسترش یافته بود، اما کیفیت مطالعه چندان قابل توجه نبود. بیشتر کتاب هایی که در آن دوره در افغانستان خرید و فروش و دست به دست می شد، آثار عامه پسند پلیسی و عشقی نویسندگان دهه های چهل و پنجاه ایرانی بود.

اقبال جامعه افغانستان نسبت اینگونه آثار، باعث شده بود که چاپخانه های افست پاکستانی، دست به بازچاپ انبوه کتاب هایی از این نوع، از روی نسخه اصلی آنها بزنند که البته، کیفیت چاپ و کاغذ مورد استفاده آنها در مقایسه با نسخه های اصلی، بسیار پایین بود.

انفجار رسانه ای

پس از طالبان، درهای جامعه تاریک و بدون صدا و تصویر افغانستان، به یکباره به روی رادیوها و تلویزیون های تفریحی، روزنامه ها و مجلات رنگارنگ با عکس هایی جذاب  از هنرپیشه های هندی، غربی، ایرانی و عربی، تلویزیون های ماهواره ای و فیلم های ویدئویی گشوده شد. این هجوم رسانه ها، جامعه افغانی را ذوق زده کرد و کتاب را به حاشیه راند.

اکنون شش - هفت سال از آن انفجار رسانه ای در جامعه افغانستان می گذرد و هیجان اولیه جوانان دختر و پسر افغانستانی به آثار تفریحی ظاهراً به سرحد اشباع رسیده است. در این اواخر، می توان شاهد بازگشت کتاب به سبد خرید آنها بود.

در هرات، شهری که شاهد بیشترین فعالیت های فرهنگی در افغانستان، پس از کابل است، کتابفروشی به حرفه پردرآمدی تبدیل شده است. "کتابخانه عامه" این شهر رنگ و روی تازه ای به خود گرفته، به هیات کتابخانه های مدرن درآمده و حتی با کمک اینترنت، به کتابخانه های جهان خارج پیوند یافته است. 

از همه مهم تر، کیفیت کتابخوانی نیز رشد کرده است. اگر در زمان طالبان، بیشترین توجه به کتاب های عشقی و پلیسی بود، اکنون کتاب هایی در حوزه های دانش کامپیوتر، زبان انگلیسی و اندیشه های نو، خریداران زیادی دارد.



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : مصطفی سعیدی

سفر به قلب یک غار
 

 
پیش از اینکه به هرات سفر کنم، در مورد کروخ و طبیعت زیبا و دست نخورده آن خیلی چیزها شنیده بودم، هر کسی برایم افسانه ای گفته بود، اما آنچه خودم در کروخ دیدم و حسی که از کرخ در یک روز آفتابی بهاری برایم دست داد، از همه این افسانه ها متفاوت بود و خیلی زیباتر بود.

بهار در کـُروخ زیباست. اگر می خواهید بهار واقعی را حداقل در جغرافیای افغانستان تجربه کنید، حتما باید کروخ را ببینید.

در این شهرک که در حدود سی کیلومتری شمال شرقی هرات، در ادامه دامنه های کوه دیوندر موقعیت دارد، زمین و کوه و آب و سبزه و درخت، همه دست به دست هم داده و سرگرم میزبانی آدم ها هستند.

اینجا طبیعت، فرش سبزی را زیر پای میهمانان خود هموار کرده، از درخت های انبوه و کهنسال، سایه بان زده و برای اینکه زیبایی کروخ را استثنایی کند، غار بزرگی را به شکل افقی در کمر یک کوه بزرگ سنگی ایجاد کرده که هر تازه واردی را به حیرت می اندازد.

این غار بزرگ در بخشی از کروخ موقعیت دارد که به نام "دهنه غار" مشهور است و حیرت انگیزتر اینکه روزهای جمعه و گاهی هم در روزهای میان هفته، دهها نفر در درون این غار که هم سقف آن از سنگ است و هم زمین آن، جمع می شوند، موسیقی برپا می کنند، رقص و پاکوبی می کنند، غذا می پزند و تفریح می کنند.

از درون این غار، طبیعت دست نخورده کرخ جلوه عجیبی دارد. تپه های خاکی کروخ، سرخ رنگ است و آسمان آبی که لکه های سفید ابر در آن شناور است، آمیزش رنگ ها را چنان به نمایش می گذارد که گویی در برابر یک تابلوی بزرگ هنری قرار دارید.

بدون زنان

کروخ هر آنچیزی را دارد که یک تفریحگاه خوب باید داشته باشد: طبیعت زیبا، آب و هوای مناسب و تاریخ کهن... اما آنچه هر تازه واردی را تا حدی به تعجب وا می دارد این است که به مشکل می توان حتی یک زن را در این تفریحگاه سراغ گرفت.

محیط این تفریحگاه، به شدت مردانه است. اگر خانواده هایی هم به این محل آمده اند، تلاش کرده اند تا حدامکان در محلی به تفریح بپردازند که بدور از رفت و آمد دیگران باشد و در نتیجه این گوشه گیری، این خانواده ها هرگز نمی توانند از طبیعت زیبای کروخ، چون دیگران لذت ببرند.

مردانی که در یک روز جمعه برای تفریح به کروخ آمده بودند، برایم گفتند که آنان خانواده های خود را در روزهای میان هفته به اینجا می آورند، چون به گفته آنان، در روزهای میان هفته، کروخ به اندازه جمعه ها مزدحم نیست و آنان می توانند با خانواده های خود آزادانه تر تفریح کنند.

اما به گفته این مردان، به دلیل اینکه در روزهای میان هفته، آنان مجبور هستند به کارهای دفتری و شخصی خود رسیدگی کنند، کمتر اتفاق می افتد که به جز روز جمعه، تصمیم به تفریح در بیرون شهر هرات بگیرند.

در نتیجه، طبیعت زیبای بهاری در کروخ، همه سهم مردان می شود.

تاریخ کهن

در آثار معتبر تاریخی، در مورد پیشینه کروخ و اینکه دهنه غار، از چه زمانی در اینجا بوجود آمده، کمتر پرداخته شده است، اما آنچه واضح است اینکه کروخ از نظر تاریخی، پیشینه بسیار طولانی دارد.

برخی از مردم هرات باور دارند که دهنه غار، زمانی از عبادتگاه های نیاکان مردم کروخ بوده است. و در برخی نوشتارها هم، تاریخ نگاران ابراز عقیده کرده اند که این غار، محلی برای عبادت زردشتیان بوده است.

در بخش غربی غار، مسجد کوچکی وجود دارد و به دلیل موجودیت ریگ ها و سنگ های سرخ رنگ در اطراف این غار، تاریخ نگاران باور دارند که زردشتیان در همین جا به عبادت می پرداخته اند و بعدها با گذشت زمان، این عبادتگاه به یک مسجد تغییر چهره داده است.

همچنین تاریخ نگاران باور دارند که در کنار کروخ، زمانی شهری به نام "تازیاب" بوده که در حمله مغولان ویران شده است...

با توجه به آثار کهنی که در آن از کروخ یاد شده، به نظر می رسد قدامت تاریخی این شهر به زمانهای قبل از میلاد مسیح برمی گردد.

به طور مثال، در زین الاخبار گردیزی که در ۴۴۰ هجری تالیف شده و یا در تاریخ سیستان که در ۴۴۵ هجری تالیف شده، به شکل مفصل به کروخ پرداخته شده است.

کروخ، به دلیل داشتن آب فراوان، همیشه سرسبز و زیبا بوده و شاید هم به همین دلیل، در سیر تاریخ، از این شهرک به عنوان یکی از بهترین تفریحگاه های هرات نام برده اند.



نخستین نمونه کاربرد رنگ و روغن در هنرنقاشی جهان توسط مردم افغانستان انجام شده است
 

تا کنون گمان غالب بر اين بود که نقاشی رنگ و روغن از اختراعات اروپايی هاست که طی سده های ١٥ و ١٦ ميلادی برای نخستين بار به کار رفته و با مرور زمان به حالت کنونی اش رسيده است.

اما اکنون گفته می شود که با کشفيات تازه باستان شناسان ژاپنی، اروپايی و آمريکايی در غارهای دره باميان افغانستان بخشی از تاريخ نقاشی بازنويسی خواهد شد.

اين دانشمندان در باميان به نمونه هايی از ديوار نگاره های رنگ و روغن برخورده اند که ١٤٠٠ سال قدمت دارد. 

یوکو تانی گوجی، پژوهشگر و عضو مؤسسه ملی پژوهش سرمایه های فرهنگی ژاپن در ماه ژانویه گفت  که تصويرهای ديواری بودا در مرکز افغانستان که متعلق به حوالی سال ٦٥٠ میلادی است، نخستين نمونه کاربرد رنگ و روغن در هنر نقاشی جهان است.

دره معروف بامیان شهرت خود را مدیون دو تنديس غول پیکر بوداست که در سال ٢٠٠١ به دست طالبان ویران شد.

اما در غارهای اين دره آثار هنری ای زير گرد و غبار نهفته بود که اندک کسی از موجوديتشان آگاهی داشت. در اين ديوارنگاره ها هزاران تصوير بودا را می توان ديد که جامه شنگرفی به تن ، چهار زانو نشسته و گیسوانش با مهارت خاصی بافته شده است.

روی ديوار غار های باميان بوزينه های رنگين قوزکرده کنار مردهايی که روبروی هم ايستاده اند، می دوند و برگ های نخل با ظرافت با موجودات افسانه ای در هم پيچيده اند.

به گفته باستان شناسان، در اين نگاره ها تاثيرات هنر نقاشی چينی و هندی را به وضوح می توان مشاهده کرد. بنا به حدس آنها، اين نقاشی ها می تواند اثر هنرمندانی باشد که از طريق جاده ابريشم رفت و آمد می کرده اند.

ترکيبات روغنی ١٩ اثر از ٥٣ ديوارنگاره باميان را پژوهشگران موسسه حفاظت از آثار فرهنگی گتی مستقر در لس آنجلس آمريکا تشخيص داده اند.

مصالحی که برای آفريدن ديوارنگاره ها به کار رفته است، رزین طبیعی، صمغ گیاهی، روغن خشک و چربی  حیوانی به عنوان نگهدارنده رنگ ها بوده است.

یوکو  تانی گوچی می گوید :" روغن های متنوع با چنان تکنیک پیچیده ای در نقاشی ها به کار رفته است که من تصور می کردم در برابر نقاشی های قرن ١٤ یا ١٥ ایتالیا ایستاده ام."

پیدا شدن این دیوارنگاره ها، نظرات رایج در مورد منشا نقاشی رنگ و روغن را تغییر خواهد داد.

بسیاری بر این باورند که خاستگاه استفاده از روغن در نقاشی، اروپاست که  پیش از رنسانس شروع شده و در فاصله زمانی سال های ١٤٠٠ تا ١٦٠٠ میلادی به  شکوفایی رسیده بود.

خانم  تانی گوچی می افزاید : " همکاران اروپایی من مبهوت شده بودند. چرا که همیشه این باور وجود داشته که  شیوه نقاشی رنگ و روغن در اروپا خلق شده . برای آنها قابل باور نبود که چنین تکنیک پیشرفته ای در غارهای بودایی آسيای ميانه، فرسنگ ها دور از آبادانی استفاده شده باشد."

خانم تانی گوچی می گوید :" من با بررسی دیوار نگاره های کهن اروپا وآ سیای مرکزی، می خواهم حقایق جدیدی را در مورد ریشه های نقاشی رنگ و روغن آشکار کنم ."

او حدس می زند که تمدن های اولیه دیگر، از جمله تمدن منطقه ایران کنونی، چین، حوزه مديترانه و شبه قاره هند نیز ممکن است از روغن در نقاشی های خود بهره برده باشند، اما این موضوع در آثار کهن این تمدن ها هنوز بررسی نشده است.

زمريالی طرزی، باستان شناس و رئيس انجمن حفاظت از آثار باستانی افغانستان کشف ديوار نگاره های باميان را دليل ديگری بر غنای فرهنگی اين کشور می داند. او می گويد، اکنون بايد روشن کرد که آيا می توان اختراع نقاشی رنگ و روغن را تنها به باميان منسوب دانست يا نه.

دره باميان افغانستان قبل از آغاز درگيری های خونين و طولانی میان گروه ها، از مهم ترين اماکن گردشگری اين کشور بود. دو تنديس عظيم بودا که ١٥٠٠ سال قدمت داشتند، هزاران نفر از گردشگران را به اين منطقه جذب می کرد.

در ماه مارس سال ٢٠٠١ طالبان بدون اعتنا به اعتراض های جامعه جهانی هر دو تنديس را با ديناميت منفجر کردند. آنها مجسمه های بودا را که از يادگار های تاريخی بی نظير منطقه بود، نماد بت پرستی و شرک می دانستند.

پس از سرنگونی طالبان شمار زيادی از پژوهشگران برای مرمت و بازسازی بقايای آثار باميان دست به کار شدند. به ويژه سازمان های ژاپنی، به مانند موسسه ملی پژوهش دارايی های فرهنگی و مرکز همکاری بين المللی برای حفظ آثار فرهنگی ژاپن در اين زمينه فعال بوده اند و اکنون برای حفظ ديوارنگاره های دره باميان می کوشند.



سه شنبه 27 بهمن 1388برچسب:, :: 21:17 :: نويسنده : مصطفی سعیدی

پيشينه وبلاگ و وبلاگنويسی افغانستان حد اقل به چهار سال قبل بر می‌گردد. يعنی درست بعد از يازده‌هم سپتامبر. پيشگامان وبلاگ‌‌های فارسی وبلاگ‌نويسان ايران هستند. اولين وبلاگ‌نويس فارسی سلمان جريری بود. بعد از آن حسين درخشان بيشترين کار را در عرصه وبلاگ‌نويسی انجام داد.

و اما نخستين وبلاگ‌نويس در داخل افغانستان عزيز‌الله حکيمی بود. او در يکی از موسسات خارجی کار می‌کرد وبااستفاده از موقعيت و دسترسی که به اينترنت داشت اولين وبلاگ‌ را از داخل افغانستان در سال ۲۰۰۲ بنام "کنکاش" ساخت. در افغانستان تا آن زمان اينترنت پديده تازه‌ای بود. فقط موسسات خارجی بودند که اينترنت داشتند. تا آن زمان حتی مهمترين نهاد‌های دولتی از اينترنت برخوردار نبودند.

چنانچه گفته می‌شود، اولين وبلاگ‌نويس افغانستان، گرداننده "غزل امروز افغانستان" ضيا افضلی در کانادا است که بيشتر به شعر و شاعری می‌پردازد. بعد از آن عبدالملک شفيعی با وبلاگ "باميان"، امير سياقشو (سخيداد هاتف) با "لحظه‌ها"، صبورالله سياسنگ، عمر راوی با "يک برگ" جز اولين وبلاگ‌نويسان افغانی بودند که در خارج از کشور می‌نوشتند. بعدها آقای شريف سعيدی، خانم حميرا نکهت دستگير زاده، محمد کاظم کاظمی، ليلا صراحت روشنی و ظاهر تايمن وبلاگ‌های مفيدی را در حوزه ادبيات فارسی گشودند که تا حال اکثر آنها فعالند، به جز از ليلا صراحت روشنی که نه تنها با دنيای وبلاگ بلکه با اين دنيا وداع گفت. 

گسترش وبلاگ‌های افغانی

اينها را که گفتم، اکثرا وبلاگ‌هايی بودند که توسط شاعران ساخته شده بود، اما اندک اندک اين روند ادامه يافت، تا اينکه بعدها وبلاگی بنام "زبان دراز" در عرصه طنز ايجاد شد که در نوعش بی‌نظير بود، در نثرش و هم در بيانش. بيشترين بيننده را از آن خود کرده بود. البته ديری نپاييد که "زبان دراز" هم از صفحه وبلاگ و اينترنت زدوده شد. دليل آنهم پراکند‌گی نويسندگانش بود.

در عرصه تحليلی ـ‌ سياسی وبلاگ "نسل امروز" به مديرت فريد خروش و "دردهای دلم" به مديريت جعفر عطايی  پرخواننده‌ترين وبلاگ‌ها به شمار می‌آمدند که متاسفانه، آنها هم ديگر فعال نيستند. البته می‌توان در موضوعات سياسی ـ‌ تحليلی از وبلاگ ياسين رسولی هم نام برد.

وبلاگ زينت نور و همزمان ايجاد چندين وبلاگ ديگر توسط شاعران زن تحول ديگری بود که تاثير خوبی در عرصه وبلاگ‌های افغانستان گذاشت. از آن به بعد بود که اندک اندک به تعداد وبلاگ‌های افغانی افزوده شد. اين درست زمانی بود که دولت افغانستان در حال گذار بود و هر روز وبلاگ‌نويسان اميد تازه‌ای را در عرصه امنيت و برقراری صلح در کشور شان نويد می‌دادند.

از طرف ديگر، وبلاگ، تنها نشريه مستقلی بود که هر شاعر به مديريت خودش رهبری می‌کرد و در برابر عکس‌العمل‌های خوانند‌گان اظهار مسئوليت می‌کرد. و تنها جايی بود که شاعران می‌توانستند به همديگر نزديک شوند و شعر شان را نشر کنند. با اطمينان می‌توان گفت که صاحبان اين وبلاگ‌ها اکثرا ساکن مغرب زمين بودند. تا آن زمان، يعنی تا چهار سال پيش، ما بيش از يک وبلاگ‌نويس در داخل افغانستان نداشتيم.



ادامه مطلب ...


وطنم دوباره اینک

وطنم دوباره اینک تو و شانه های پامیر                        بتکان ستاره هاراکه سحر شود فراگیر

بتکان ستاره هارا که ستاره های این شهر                   همه یاد گار زخم اند همه یاد گار زنجیر 

من و یاد روزگاری که شکوه بلخ و غزنین                       شده بودعین مهتاب به درخشش جهان گیر

منم و امید روزی که تورا چنان ببینم                             که شوی چوبال طاووس به هزار رنگ تصویر 

گل گندم و شقایق بدمد ز دشت هایت                        ز بلند شانه هایت شود آفتاب تکثیر

وطنم مباد روزی که کسی ز غنچه هایت                       به فراقت اشک ریزد ز غمت شود گلوگیر

   سروده ی : قنبر علی تابش



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب